Tuesday, September 18, 2007

خیانت کردم...تنها رفتم


سه تا دونه مونده بود
در یخچال رو باز کردم
صاحب خونه مون امانت دار خوبیه
من یکیشو کشیدم
اونقدر خشک بود که تا ته گلوم رو میسوزوند
بازهم درد شیرین
باز هم صدا از خنجره ناب من
ساز چوبِی با وفا و نت های کودکی ام
لبخند تمسخر به نت نویسی من از لبه تخت چکه میکرد هنوز
من... اینجا؟
تنها؟ اما من...اینجا...شجاع؟ بله بدون ترس !
ساز چوبی به دست ...پرت شدم از بالای یک پایین
در تاریکی راه پله
وسط پاگرد سرمالودۀ بوسه ساز
دوباره برگرد بدون تپش قلب
همانجا
نشسته است به انتظار روزهای آخر سپتامبر
کَت واکر میروی به جهت فلرتینگ
نصفه شب است دختر...همسایه ها میبینند
استریپ گرافی میکنی چون ابی هنوز میخواند
"حریق سبزی ! بیا کنارم......." ؟
دستهایش را دراز کرده به سمت تو
...
...
پرسپولیس هم که نشسته بالای بالای بالاااااااااااااااااااااا
اِ..جون
حالی میده ها؟
تا هوا سرد نشده باید دو تا کار رو یاد بگیرم
روشن کردن ماشین لباسشوئی
آتش کردن شومینه
........
ببخشید من باید برم
هنوز خیلی کارها مونده که باید انجام بدم