Friday, December 07, 2007

برای سیا و خاطره گرم زمستان





پارسال همین روز من در حال خرید شب عید بودم
چون میخواستم عکس بگیرم دستم رو زیاد پر نمیکردم
تو میگفتی که من اولین مادینه ای هستم که خرید رو دوست نداره

پارسال همین روز من تشویق میشدم
چون میخواستم تو ببینی ذوق بیشتری برای کار داشتم
تو میگفتی من یه چیزی میشم

پارسال همین روز کلی شور و شوق داشتم برای درخت ها
چون یکی از درخت ها برای تو بود
تو میگفتی نکن این کارا رو عروسک

پارسال درخت های ما ستاره نداشت
چون ستاره من تو بودی و ستاره تو من
بالای درخت هامون یه قلبِ روشن بود

امسال
......
باز همه در حال خرید و باز عید
باز هم تشویق و باز هم عکس
باز هم درخت
اما امسال تو چیزی نمیگی
و من تو رو کم دارم
درخت هم یه چیزی کم داره
نه قلب روشن داره و نه ستاره

وباز هم پدری که میشنوه و جواب میده از راه رسید
هنوز یک ساعت هم از این سوال نگذشته بود که
...خیلی عجیب
یه ستاره به دستم رسید...مثل یک شاهد

امسال روی درخت من قلب نیست
اما... ستاره مجوسیان رو دارم
ازش خواستم که توی آسمون بگرده
تا قلب روشن من رو پیدا کنه


پیالر از همه چیز ممنونم، مخصوصا" از یاد آوری روزهای خوبم