Tuesday, August 05, 2008

بارزار - قسمت سوم

تمام این رفت و آمد ها کنسل میشه قربان تا وقتی که شما بخواهید.
مهربون شدی یامی! آفتاب امروز از کدوم طرف در اومده؟ نکنه اصلا" در نیومده؟ -
آفتاب امروز بسیار سوزان دراومده قربان... کجاش رو دیدی؟
-نه نمیشه! تو حتما" امروز یه نقشه ای داری یامی، تا شب معلوم میشه چه خوابی برام دیدی

آفتاب از شرق درومده قربان! من دیشب خواب دیدم روز می خوام بیدار ببینم میشه بری تا دیرت نشده
-من آف هستم عزیزم (یادم نبود که بیکاره
.پس به شادی مصرف کنی تنهایی ات رو در منزل چون من و شاینی امروز آن هستیم
-به هووم سلام برسون و سریع تر برو چون من تازه می خوام خواب ببینم سوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووت
.پا شو زیر کتری رو خاموش کن رج من کار دارم
- از همین کله سحر معلومه که امروز چه روزیه
.اگر فکر میکنی روز خوب یا بدیه در هر صورت درست فکر میکنی
- برو بیرون تا گازت نگرفتم یامی -
.پیرزن رو از تاکسی خالی نترسون رج..بای بای
-
-******************** -
امشب مست مستم چه شورو عشقی، در بیارین مشروبارو از تو مشما مشکی.... موزیک خوبی برای پیاده روی نیست و آدم رو تکون میده و مردم به آدم نگاه میکنند
فکرمیکنم و میرم جلو ... دروغ کوچیکی گفتم چون اصلا" شاینی در کار نبود و من می خواستم فقط تنها باشم ولی خوب بلدم چطور صحنه سازی کنم تا شک نکنه که من هم دروغ می گم.. خوب این هم یه جور تفاهمه که دو نفر به نوبت به هم دروغ بگن و آخرش هم بجای اینکه معذرت بخوان بگن تو به من تجاوز کردی یکی طلب من! البته چرا که نه؟ مگه غیر از این هست که هر وقت دلمون برای چیزی یا کسی پرزد به خودمون حق میدیم و با پررویی میگیم:" من که کاری نمی خوام بکنم .. من که خودم رو می شناسم و ... تنها بدبخت روزگار ما طرف مقابل ماست که از قضای روزگار نه خودش رو می شناسه و نه حق نگاه کردن به چپ و راست!رو داره. همین سمیرا میس مگه نبود؟ چند وقت پیش داشت آق تقی رو به جرم آن لاین بودن در نیمه شب مواخذه میکرد... سمیرا میسی که عاشق نیست به خودش اجازه هر کاری رو میده چون می دونه که داره چه میکنه اما آق تقی نه! اون نمی دونه... اصلا" اون ... بگذریم بابا بیخیال
اصلا" به من چه! من اگه بیل زن بودم که باغچه خودم رو بیل می زدم . ادعا پشت ادعا و افاده پشت افاده که چی؟ اسم خودت رو چی گذاشتی.. آدم؟ نه بابا تو همون گربه ای هستی که رِج فقط تورو شناخت ...:"گوشت رو قاپ میزنی و انقدر که سیر بشی یه چنگ میندازی و میری دنبال بازی ات ... گور بابای من، نه؟" ...هِی هِی هِی بازی با منگوله های رنگی و تخم مرغ شانسی
ای گور پدرت ذکریای رازی!!! از رپ خوش ام میاد مثل خودم! پررو هر چی به دهنشون بیاد میگن و البته من می نویسم
شیطونه میگه براش سیگار نگیرم تا به بهانه اش بره بیرون امشب و من یه زنگ بزنم به... خوب اونم یه زنگ بزنه به... وقتی عوض داره گله نداره! حال تونو بکنید: با لهجه رضا مارمولک
...اولین چهار راه نه دومین چهار راه یه گربه کِز کرده گوشه خیابون -
یامی تو مسئول جمع کردن و سامان دادن به حیوانات ولگرد خیابونی نیستی...هستم...نیستی...هستم اصلا" به تو چه!
.میتونم کمکت کنم؟ گربه جان؟ می تونم کمک ات کنم؟ داری خیس میشی ...بیا زیر چتر من
تو که چتر نداری
.به من اعتماد کن
چرا باید اعتماد کنم؟-
خوب ...چون ....من یامی هستم
-باشه اعتماد می کنم. میدونی؟ من همه چیزم رو باختم
خوب دوباره بدست میاری ...بهترش رو.. باور نمیکنی؟
-نه ...چرا باید باور کنم؟
خوب ... چون...من
-آها چون تو یامی هستی
کِر کِرِ خنده به آسمان و او فراموش کرد که باخته بوده است ومن هم فراموش کردم که سگ ام در خانه شاید سوت کتری را تحمل کند اما از تنبلی از جایش بلند نمی شود . نکند خانه ام بسوزد؟
با نگرانی از روی نیمکت نیمه خیس پارک بلند شدم :" خوب من باید برم... فراموش نکنی چی گفتم و کلا" فراموشش کن ... .هروقت دیگه هم خواستی باهام حرف بزنی می تونی
-کِی مثلا"؟
هر وقت که تو بخوایی. راستی اسمت چی بود؟
من عباس زاده هستم-
اوه آقای عباس زاده. بله ... خوشحال شدم
گربه ملوسی بود و حرف میزد ...خیلی ... خیلی زیاد حرف میزد.. و این یکی از چیز هایی بود که تمکین نمی شدم
دلم غیژ و ویژ می رفت از بوی مرطوب خیانت
این خیانت بود؟ نه خیانت یعنی جایگاه کسی را فروختن در حالیکه خودش خبر ندارد
پس این خیانت نبود؟ -بود ... نبود دیوانه جایگاه رِج در سگدانی است و او گربه ای است برای بیرون سگدانی
تازه او هم جنس من است و یک گربه می تواند در شرع با یک گربه باشد و اشکال ندارد. حاجیه یامی السادات میر فندِرِسکی فتوا دادند که حلال است. به شادی
کلید در جا کلیدی نمی چرخد پس کلید پشت در است من زود آمدم پس حتما" رِج ماده سگ آورده منزل و دارد ترتیب اش را میدهد... عقل یک ضعیفه از این احتمال بیشتر را نمی دهد حتی وقتی دزد گوشی موبایل طرف مربوطه را قاپیده باشد هم همین فکر اول به سراغمان می آید.. کلید را در می آورم و دوباره می چرخانم و اینبار دارد می چرخد اما سفت است
خودش در را باز می کند و هیچ نمی گوید ... لب و لوچه آویزان و موهای درهم و برهم نشان می دهد که حتما" با ماده سگی خوابیده است... اه یامی حالم را بهم زدی ... از خودت خجالت بکش
-سیگار گرفتی یامی؟
آخ... یادم رفت عزیزم . الان برات شام درست می کنم تو این فاصله تو هم برو بیرون یه هوایی بخور. نمی دونی چه هوایی شده ... پائیزییییییییییییییییییییییییییی! عشقولانههههههههههههههههههههههه
تورو خدا ادای این مرتیکه رو در نیار. . حالم بهم می خوره
-چرا ؟ چون اونروز تحویل ات نگرفت؟
- نه چون تورو زیاد تحویل گرفت! همین رو می خواستی بشنوی؟
آره آره آره آره ..آییییییییییییییییییییییییییییییی چیکار کردی چوله سگ ... به خدا برگردی یه جای سالم رو تن ات نمی گذارم
-(داد میزد تو راهرو):" تاکسی خالی رو از پیرزن نترسون
-دیوانه بی آبرو داد نزن
.....
وقتی برگشت صدای کلید رو شنیدم و قطع کردم و رو حافظه شماره شاینی رو گرفتم .. اون به این قضیه عادت داشت. یه دستم شیشه شور بود و با اون دستم رو میز رو پاک می کردم و البته تلفن هم سر جای همیشگی بود ..بین شونه و صورت - میدونی شاینی خیلی وقته که یه مسافرت درست حسابی با هم نرفتیم . اونم می گفت آره جون عمه وسطی خودت و عمه ... رِج. این دفعه چه کلکی می خوای بزنی؟
سر ظفرِ جاش من درست بلد نیستم. اما فردا با هم میریم اگه بخوای!!! سرش رو آورد جلوی گوشی که بشنوه اما نمیدونست که من و شاینی شیطون رو درس میدیم و کلمه ظفر برای خودش معنی داره
صدای شاینی رو که شنید صورت اش در هم رفت
چپ چپِ حق به جانبی گرفتم و گفتم. شاینی من بعدا" بهت زنگ می زنم
تو دنبال چی هستی رِج؟ سوتی؟ من سوتی نمی دم اما تو آزادی بدون سوتی هر وقت که بخوای از این در بری و
.. هر وقت که بخوای برگردی مثل هتل! البته با پیشخدمت کمر باریک خوبه یا بده؟
جواب من فقط سکوت بود مثل همیشه! حرف نزدن... حرف نزدن و هیچ چیز گفتن
پس من حق دارم اگر برای خودم یه گربه سخنگو داشته باشم. پس من حق دارم اگر اوقاتی رو برای خودم بگذارم کنار که با کسی حرف بزنم که اون هم با من حرف بزنه و من هم حرف بزنم تا وقتی که از حرف زدن سیر بشم و به قول رِج پنجول بکشم و برگردم تو سگدونی خودم
..****************************..
خوب کجا بریم؟
این سوال سختیه و قبول نیست .. من جواب نمیدم
چرا همه کارای سخت رو آقایون باید انجام بدن؟
-چونکه خانوم ها یه جورایی یامی هستن
خوب شد گفتی یامی داشت اسم ات یادم میرفت .. آخه خیلی طول کشید قرارمون
هیچ کس اسم منو یادش نمیره گربه بی تربیت ... یه موزیک بذار
-نه میخواییم حرف بزنیم
واقعا" دلم می خواست بغل اش کنم و از خوشحالی گازش بگیرم و اون چیزی در این باره فهمید چون خیلی زیبا خندید
ما خیلی گفتیم و خیلی سبک شدیم اما من یه چیز هایی رو دروغ گفتم تا خیلی زیر سوال نرم که اگه یه سگ با تمام تعاریفی که من ازش کردم تو خونه است و انتظار منو می کشه پس من اینجا چیکار می کنم؟
ما حرف های جالبی برای هم داشتیم و دل کندن مون از حرف زدن خیلی سخت بود .. هر بار که خداحافظی میکردیم یه چیزی میگفتیم که خودش تبدیل می شد به یه صحبت طولانی و ...با زنگ رِج با خوشحالی مجبور شد منو ببره کافه اونطرف شهر و بالاخره از هم جدا شدیم
............
اینجا که کسی نیست؟ چرا اومدیم اینجا اگه فقط خودمون بودیم؟
من می خوام اینجا باشم امشب
خوب میرفتیم خونه
من می خوام اینجا باشم امشب
خوب ...باشیم . چه خبر؟ کار چه خبر؟ خبری نشد از اون بوفالویی که قرار بود برات کار بگیره؟
من می خوام اینجا باشم امشب و بیخیال
خوب ... هستیم ..هیچی نگم؟ ما نباید مثل همه با هم حرف بزنیم؟
سکوت و نگاه بی تفاوت و پک به سیگار و دوباره سکوت و نگاه به پیش خدمت و سکوت
حتما" درست میگی
چی رو؟
همین هایی که الان نگفتی ...من خنده کردم اما اون پوزخند زد
-انتخاب کردی؟
آره.
-چی؟
نمیگم چون تقلب می کنی.
دوباره پوزخند زد و سیگارش رو تو زیرسیگاری چلوند . دستهاش رو گذاشت رو میز و گفت: " تو میخوای ما چیکار کنیم؟
پوزخند زدم و هیچی نگفتم
تو فکر میکنی عمه من ج... است؟-
اینو که کسی شک نداره و همه می دونند
من جدی حرف میزنم-
خوبه. اما جواب سوال ات بطور جدی همین بود. ببین عزیزم تو یا با من حرف نمیزنی جدیدا" یا حرف هاتو مرموز میزنی که من برای این حرفها ساخته نشدم... حالا واضح بگو
- واضح اش اینه که تو دیگه یامی دوست داشتنی من نیستی ... تو تغییر کردی.. حتی وقتی پیش من می خوابی هم دیگه اون یامی نیستی-
. تو چی رِج؟ تو تغییر نکردی؟ .
جواب منو با سوال نده -
تو سوال نکردی. حکم دادی بدون اینکه اجازه بدی من از خودم دفاع کنم.
- برات غریبه ام ؟ دیگه برات جذابیتی ندارم؟ کسی هست؟-
در دلم گفتم کسی یا کسانی؟ و در دلم خندیدم نگو که فرمان به لب ها داده شده و اونها هم خنده کرده بودند به شادی..
من چیزی احساس نمی کنم رِج جز اینکه این حرف هارو که دارم از تو میشنوم از زبون یه بنده خدای دیگه ای شنیدم ...حدودا" دو سال .پیش جلوت نشسته بود و این هارو میگفت اما تو هیچی نمی گفتی چون گرم بودی و فکر میکردی همیشه تو هستی که ...من
همیشه من هستم که...چی؟ تموم اش کن ...من چی؟-
. اصلا" نمی خوام حرف بزنم
میزنی! چون دیگه جایی نیست که حرف بزنیم-
آها خوب اینو بگو که تو امشب برنامه ای داری و خونه نمیایی...لازم به این همه فیلم نبود که منو بکشی اینجا.. میگفتی خیلی راحت! منم دیگه پاپیچ ات هم نمی شم که کجا میری؟ تو می تونی آزادی های فردی خودت رو داشته باشی
که تو هم آزادی های فردی تو داشتی باشی؟ وقتی میگم تو عمه منو چی فرض کردی و تو می خندی اشتباه نمیگم ! گوش کن ببین -
چی میگم......تهدید کرد.. حرف زد.. یادآوری کرد.. با مهربونی حرف زد.. تند حرف زد.. باهام حرف زد و پیشخدمت سواستفاده چی هم هر نیم ساعت دم میز ما بود که خدایی نکرده چیزی کم نداشته باشیم. دلم می خواست خفه اش کنم وقتی رشته کلام اش رو پاره میکرد .. نمی خواستم حتی پلک بزنم تا حرکت لبهاش رو از دست ندم این یک ذره حسادت و شک مار رو هم از تو لونه اش میکشه بیرون و زبون رِج رو به کار انداخته بود و احساسات اش رو غلغلک داده بود. درباره من فکر کرده بود
.................
ساعت یازده بود که بسیار خسته رسیدیم خونه. رِج با من خیلی حرف زد خیلی زیاد! با گوش هام کلمات اش رو می بلعیدم
گفت: "جایگاه تو رو برای من هیچ کس نمی تونه پر کنه ومن این جایگاه رو به کسی نمی فروشم. می فهمی یامی؟؟؟
.نویسنده این داستان که من باشم یعنی "یامی" دیگه بهش اجازه نداد که حرف بزنه و دهن اش رو بست
.آفتاب عالم تاب به کمک رِج اومد و دهن سرویس شده اش رو از دست یامی نجات داد
.اون گربه کی بود و حرف های رِج درباره چی بود؟ جواب این سوال ها رو در دو پست آینده یعنی بارزار چهار و پنج دنبال کنید