Wednesday, May 30, 2007

رعد و برق پیش از بارون

نترسی رج
این فقط یه رعد و برقه
من زود میام خونه
اگه بترسی و صدات در بیاد
همسایه ها از اینجا میندازنمون بیرون
رج کوچولوی من
اگه رعد و برق نیاد
بارونم نمیاد
اگه بارون نیاد
نمیتونیم بریم بیرون خیس بشیم و بخندیم
نترس رج
من زود میام خونه

Monday, May 28, 2007

یامی و رج ..تریبون آزاد


قصد آزار کسی رو ندارم

نه حتی قصد انتقام

انتقام از محبت ها، از گذشت ها ، از دوست داشتن های بیدریغ تو؟

از اینکه وقتی دستم رو میگرفتی خیس میشد؟

انتقام از اینکه تو بهترین هارو برای من میخواستی و من صبر نکردم؟

انتقام از کی؟ و از چی؟

زندگی رو از لنز 7.2 دیدن انتقام نداره که جبران هم میخواد

که در برابراین همه بزرگی ...حقیرم برای جبرانش

اینجا خونه من و رجه...حالا توش بازی میشه یا نمیشه

توش افکار پلید هست یا خورد کن سه کاره

به هیچ کس مربوط نیست

این خونه درش بازه و رفت و آمد در اون جریان داره

نه به کسی کارت دعوت دادیم

و نه اینجا محل گذر اجباریه

اینجا خونه قشنگ ماست
در اینجا اولویت ها غیر قابل تغییر هستند

هرجور که بخوام دکورش میکنم با هر رنگی که دلم میخواد

اما چیزی رو بیرنگ نمیکنم ...وپاک و پوک! که اینجا همه چی حرمت داره و با ارزش تر از اونیه که دور انداخته بشه یا تو گاو صندوق پنهان بشه

پس نه مشکلی هست و نه خجالتی

که من و رج حتی تو پابلیک هم همدیگرو بوسیدیم

ادعای روشن فکری ندارم از امروز ...تاریکی مغزم رو با سی تا شمع دوست دارم

رسوایی که نه ...بلکه شفاف سازی

حرفهایی که از دل بر میاد فقط

کپی نیست از بابک احمدی و محمد ضیمران که خوندن کتاب اونها لذت بیشتری میده

وقتی که جلد و ورق هاش رو لمس میکنی

اینجا خونه ماست و حرفهایی ... که دوست دارم تو این خونه خاطره بشه

برای زمانی که تنهایی میام اینجا


Tuesday, May 15, 2007

پرستار بد

photography by: Johan Sorensen

سگی یا الاغی تو! رج؟

همون ناسزای معروفی هستی که گفتم همیشه شاید

قدرت تجسم فروخته شد برای پول اجاره قیچی تیز که بریدیم اون قلاده محکم رو و دیگر قادرنیستیم به تجسم خلاق و عریان من کنار پنجره خیس

دیر میشه همیشه زود نیست برای کنتاکت وقتی دیافا مون رو بستیم و چسب کاری زدیم .. تایمر چرخیده و سوخته خسته شده از بی مدلی

ارتباط سازی برای خودی نشان دادن در خودم روبروی آیینه و پرسیدن سوال همیشگی

به آیینه ها هم رسید خصلت شایع دروغ بافی

بدون اینکه نفعی ببرد مانده ایم حیران که برای چه دروغ گفت آیینه


یه روز نشستیم فکرامونو ریختیم رو هم و تصمیم گرفتیم که همه فرشته های نگهبان مون رو بکشیم چون بیش از حد داشتن احساس مسئولیت میکردن

روز بعد خوشحال از اینکه دیگه مشکلی نداریم خندیدیم

روز بعد دیگه حرفی نداشتیم که بزنیم

روز بعد دیگه کاری نداشتیم بکنیم

روز بعد گیر دادیم به روز قبل

روز بعد آرزو میکردم کاش فرشته ها رو دوباره زنده میکردم

که وقتی تو در سکوت خوابیده بودی من و فرشته ها با هم پچ پچ های زنونه میکردیم و سر نمی رفت حوصله من
تو کوچه قدیمی بدون پریز برای شارژ دوربین اسباب بازی مامانی
بجای پایین انداختن کلید از شیشه خیس آیفون تصویری داد میزدم هی لافونتن موهاتو بیانداز پاییییییییییییییییییین
که دوچرخه سواری تو پیست فرشته رو ترجیح بدی به کنه شدن ..که غر نزنی تو سرش برای در آوردن ته و توی این مدرس جدید

و روز بعد باز به هم گیر میدادیم

و باز به هم فکر میکردیم

سورنزن میگه این پرستار بدیه اما... این همه چیزش خوبه
مدل باید خوب باشه ...حتی اخلاقش
...قول میده موهاشو باز کنه تا گم بشی توش دوباره