Saturday, June 16, 2007

And there's nothing wrong with me , This is how I'm supposed to be


لحظه ها دارن میگذرن و تا خیلی دور میرن
گذر زمان همه چیز رو به بهترین شکل حل میکنه اگه همه دنیا رو مثل توعادل ببینن
...اما
همیشه محبت کردن با نوازش نیست
ثمره عشق هم مالکیت نیست
وقتی عشق سر دوراهی گیر کرده باشه و ندونه چی میخواد
وقتی اونقدر گیجه که نمیتونه فکرشو به کار بندازه
وقتی میبینی اون به یه آدم قوی احتیاج داره و کامل از هر نظر
نه یه دیوونه مثل خودش
اگه عاشق واقعی باشی نمیتونی خورد شدنش رو ببینی
یه احساس واقعی فقط میتونه کمکت کنه تا تمام پل های برگشتن رو خراب کنی
کاری کنی که بره کافه بشینه روبروی کسی که میتونه بهش آرامش واقعی رو بده
وکاری کنی که متنفر بشه حتی از آوردن اسمت
اگه عاشق واقعی باشی میتونی اینکارا رو بکنی
لحظه ها هنوزم دارن میگذرن دوست قشنگ با انگشتهای بلند
.........................................................
وای چه رمانتیک شد دوباره این یامی و رج بر خلاف ایده اولیه
هرکسی برود کافه خودش که
خانه نشینی اما بیشتر است مضراتش