Sunday, June 03, 2007

روی سنگ ...و نه لغزیدنی

برخلاف ایده اولیه یامی و رج داره خیلی رمانتیک میشه و این حال منو به هم میزنه
امشب خوابم نمیبره ..چرا ..چون خوشحالم
من دوستان خوبی دارم که نسبت به من محبت و مراقبت دارند
در زمانی که نیازمند یاری آلبالویی یشان هستم! هستند
باید بخوابم وگرنه هزاربار مینوشتم
متشکرم
متشکرم ...... هزاران بار ....متشکرم
برای تایید من ...برای اجازه ورود به احساس خوب باهم بودن تاریخی
نه فقط با هم خوابیدن و رسیدن به عرش ناپایدار و فروریزنده
و نه قهوه خوردن در سگدانی خاک خورده و یواشکی
بلکه برای ایجاد امنیت در ارتباطی دوست داشتنی و آزاد
رفاقت های ماندگار و پاک نشدنی به ثبت رسیده
و نه لغزیدنی...هرگز نه لغزیدنی
متشکرم برای جایی که با ولخرجی احساس را در هوا بریزی
و باز یامی و رج رمانتیک شد
و چه حیف که من به زور باید بخوابم
در شبی که آرزو دارم هرگز تمام نشود
باشد و بماند از حال تا ابدالاباد
....................................
شبی که شبی در شادی من شریک نبود در غم شمال مالیده شده