Thursday, November 09, 2006

دهکده سرگرمی

خیلی وقت نبود که به دهکده سرگرمی ها اسباب کشی کرده بودم. دو سال پیش آرامشم رو ازم گرفته بودند و من به دنبال پیدا کردنش خیلی جاها رو گشته بودم تارسیده بودم اینجا ِ بر عکس اون چیزی که فکر میکردم خیلی سرگرمی نداشت
اما یه جوری آرامش داشت .قشنگ به نظر میومد
تازه داشتم خونه ام رو مرتب میکردم که از پنجره دیدم پستچی اومد و چند تا نامه انداخت تو صندوق و رفت.
عجب همسایه های باحالی داشتم ِ هنوز نیومده برام تبریک خونه جدید و خوش آمد فرستاده بودن .
بعضی هاشون هم خیلی ناشیانه و بچگانه ازم خواسته بودن که باهام آشنا بشن.
چه دنیای ساده ای داشتند ... چه بی دغدغه . بین نامه هایی که هر روز میومد و روز به روز تعدادشون تصاعدی رشد میکرد یه نامه داشتم از شوهر دوستم که تازه ازدواج کرده بودند... اون اینجا چیکار میکرد ؟
دلم گرفت ...من فکر میکردم که آدمها وقتی آرامش رو در کسی پیدا میکنند تصمیم میگیرند که تا آخر عمر باهاش باشند اما این یکی مثل اینکه آرامش بیشتری میخواسته!
البته بعضی از قوانین بهش این اجازه رو میداد. چند بار خواستم به نامه اش جواب بدم که ممنون از تعریف هایی که از من کردید .امیدوارم که زندگی خوبی رو در کنار همسر عزیزتان خانوم ایکس داشته باشید و سلام مرا به ایشان برسانید....ولی به خاطر اینکه احترام دوستم حفظ بشه این کار و نکردم ....خیلی دلم گرفت از اینکه هیچ کاری نمیتونستم بکنم !